سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(( همیشه با تو ))

باران
شر’ و شر’ , اه ان نغمه برخور‏د باران با برگهای درختان و سفال سقف ایوان را به یاد یادهایم بسپرده ام .
دیگر نمی اید به گوشم ان صدای نرم و زیبای روان و روح بخش و جانفزای بارش باران .
اه کجاست اینجا چه درد الوده گاهیست ؟
نمی اید به گوشم ان صدای پر تب باران . اگر هم آید ان گویند : چه بی موقع ببارید این .
کسی اینجا دوستش نمی دارد . کسی اینجا نمی گوید شکر  به به چه زیبا نعمتی .
اما چو دیده گشت ان ابر ز ان دور دورها همه ابروهاشان درهم صداهاشان به سان رعد و گامهاشان تندتر از هم به جنب وجوش می افتد
 که بگریزد که انگار امدست ان دشمن خونین به جنگ ناجوانمردی .
های ! باران ! ببار تا بشویی سیاهی را ز ذهن سیاه اندیشگان . غبار را از دل غبار اندودگان  و سایه را از وجود سایه گستران .
ببار که همنوا با تو من نیز خواهم بارید به حال خود که از یادم برفتی .
نه این بهتر که گویم زیاد خود برفتم من . ای پاک ترین پاک .