سفارش تبلیغ
صبا ویژن

(( همیشه با تو ))

از همون روزای اول که می گفتن ماداریم می ریم مشهد
دل تویه دلم نداشتم
یاد اون ضریح پاکت که یهو می افتادم
عین اون کبوترای حرمت بال می زدم ، دور گنبد کبودت ، تند و تند چرخ می زدم .
یادمه وقتی منو بلند می کردن تا که دستم برسه به ضریحت
دل توی دلم نداشتم .
وقتی که بچه بودم بهم می گفتن که امام شفات داده
نه تو رو ، هر کسی که کمک می خواد ، مریض داره ، دلش گرفتس .
دلم از همون روزا ، دیگه مال من نبود .
همیشه یه گرمایی رو وقتی که اسمش می آد ، تو دلم حس می کنم .
وقتی که بچه بودم یکی نامه ای بهم داد که یه عکس از حرمش پشت نامش بود
گفتنم ، اگه هر وقتی مشهد بخوای بری ، نامه رو بزار رو قلبت ، چشاتم یواش ببند ، سلام بگو .
بگو یا امام رضا من اومدم به دیدنت .
هر چی تو دلت داری بهش بگو .
ولی من بعد سلام هر چی که داشتم ، دیگه تو دلم نداشتم . بجز اون حس حضورش دیگه هیچ حسی نداشتم .
دستشو که می کشید روی سرم دیگه هیچ آرزویی ، واسه گفتن ، من نداشتم .
آقای مهربونم ، مهرتو بدجور نشوندی تو دلم ، فدات بشم .
ولی من بعضی روزا ، یادم میره که ، کی بودم و کی هستم .
دلم انگار شده از سنگ و چیزی دیگه حالیش نیست ، نه وفا سرش می شه نه محبت .
خوب شاید مشکل از این دل نباشه .
مشکل از فکر منه که منو دنیایی کرده هرچی خوبی و محبت و صلح و صفا بود تو دلم ، به همه رنگ سیاهی پاشیده .
ولی با این همه حرفا ته این دل سیاه و سنگیه من یه چیزی کم کمک برق می زنه .
اگه نزدیکش بشی ، همه ی رنگ سیاهی یه هویی سفید می شه .
این همون عشق امام رضاست که نشسته تو دلم .
می یآد و دست می کشه روی سرم . تویه این لحظه است که یادم می یآد ، که کی بودم و کی هستم .
من از اون روزای اول که مشهد یادم می یآد دل توی دلم نداشتم .


باتو