گر چشم پاک عشق بگشايي بعالم
وز خاک کوي دوست يابي توتيا را
هر ذره را رقصان بمهر دوست بيني
و ز شوق دايم جنبش ارض و سما را
سرتاسراز غيب و شهود ملک هستي
فوج ملک بيني طبايع يا قوئ را
بيني نشسته بر فراز هر گياهي
افراشته اي تا پروراند آن گيا را
(الهي قمشه اي)[گل]